به نام خداوند بخشنده مهربان خدمت شما عزیزان و گرامیان سلام عرض می کنم . امیدوارم خوب و خوش وسلامت باشید و در پناه قرآن و اهل بیت( علیهم السلام) موفق و پیروز باشید. امین پویا هستم. متولد سال 1356 درشهرتهران- کارشناس حسابداری هستم و کارمند بانک. متاهل هستم وهم اکنون دارای یک فرزند به نام محمد حسین می باشم . قرآن خواندن من ازآنجا شروع شد که در سال 62 که من حدود 6 سالم بود پدرم 2 عدد نوار کاست قرآن با صدای استاد عبدالباسط (ره) را برای خودش تهیه کرده بود تا گوش کند، چون به قرآن خیلی علاقهمند بود وهم این که در این زمینه استاد بود. همیشه درمنزل ما نوار قرآن روشن بود و آوای قرآن درخانه میپیچید.
پس از مدتی پدرم متوجه شد که من این تلاوتها را زمزمه میکنم و از صوت و لحن آن تقلید کردهام. بنابراین پی به علاقه و استعداد من برد و آموزش قرآن را شروع کرد و تمام تلاش خود را در این راه انجام داد و اینگونه بود که من وارد این عرصه شدم. دوران درس و مدرسه آن زمان محلّه زندگی ما نزدیک دربند بود. محلّه سنگ دوقلو بالاتر از امام زاده قاسم(ع). محلّه کوهستانی و خلوت و زیبا. یادم هست خیلی روزها با پدرم به کوه می رفتیم و قرآن میخواندیم و حدیث حفظ می کردیم. آن موقع در آخر کتاب دینی و قرآن احادیثی با نام شعار هفته بود که خیلی قشنگ و با موضوعات مختلف نوشته شده بود. من در تمام سالهای تحصیلم تا آخر دبیرستان تمام احادیث را حفظ می کردم و ازبر بودم. با اینکه سن و سالی نداشتم ولی بهواسطه تقلید از استاد عبدالباسط خیلی خوب قرآن میخواندم و سال اوّلی که در مسابقات دانشآموزی شرکت کردم. (سوم دبستان بودم) در مدرسه و منطقه یک تهران اوّل شدم. تلاوت های مرحوم عبدالباسط با روح من عجین شده بود و خیلی دوستش داشتم و دارم.(خدا رحمتش کند) ما تا سال 66 در محلّه امامزاده قاسم بودیم، بعد از آن به خیابان جمهوری آمدیم.همان زمانی بود که عراق، ایران را موشک باران میکرد.هر روز چندتا موشک به مناطق مختلف تهران میخورد و خیلیها شهید میشدند. قشنگ یادم هست شبی را که موشک به بیمارستان عیوض زاده تهران برخورد کرد و بسیاری از بیماران را به شهادت رساند. تا کنون آن حجم آتش و آوار ندیده بودم . دوران سختی بود. بگذریم… وقتی ما به مرکز شهرآمدیم جلسات آموزش قرآن زیاد برگزار میشد. پدرم مرا به دارالتحفیظ قرآن کریم که در خیابان ایران است،بُرد. آنجا در محضر استاد سید حسین موسوی و بعد از ایشان در محضر استاد سید محسن موسوی به فراگیری تجوید و صوت ولحن پرداختم. سال69 اولین سالی بود که قاریان مصری به ایران آمدند. شبها برای شنیدن تلاوتشان به محل اجرای برنامه میرفتیم و لذت میبردیم. کم کم به تلاوتهای استاد شحات محمد انورعلاقهمند شدم و شروع به تقلید کردم و در مدت نسبتاً کوتاهی پیشرفت قابل ملاحظهای کردم و در این مدت بطور مرتب و منظم در کلاسهای قرآن حاضر می شدم و مطالب جدید را یاد می گرفتم. حضور این اساتید دوران جدیدی را در تلاوت قرآن ایران رقم زد و کشور به یکباره در امر تلاوت و آموزش قرآن جهش بزرگی نمود. در محضر اساتید از سال 75 به بعد بیشتر در منزل تمرین میکردم و بعضاً درجلسات قرآن حاضر میشدم و از آن جلسات نیز استفاده میکردم مثل جلسه استاد علی سیاح گرجی، استاد علی اکبر حنیفی و استاد حسین سبزعلی. خیلی قرآن میخواندم و تمرین میکردم. آنقدر نوار گوش میکردم که اکثر شبها خواب تلاوت قرآن میدیدم. رفقا به شوخی میگفتند: ” وقتی پویا به نوارفروشی می رود می گوید آقا لطفاً 2 کیلو نوار بدهید.” البته این را بگویم برای موفقیت در هر کاری باید وقت گذاشت و با عشق و علاقه کارکرد. (کار نیکوکردن از پر کردن است.) همراهی صبورانه همسرم درباره انگیزه قرائت که بسیاراز من میپرسند؛ میگویم قبل از این که بخواهم تصمیم بگیرم که آیا قاری قرآن شوم یا نه، قاری قرآن شدم. پدرو مادرم آنقدرقشنگ و مهربانانه مرا حمایت میکردند و مرا به خواندن قرآن تشویق میکردند که فقط و فقط از روی عشق و علاقه آن را تمرین میکردم و از تلاوت آن لذت میبردم. نقش خانوادهها خیلی مهم است؛ میتوانند با رفتار خود فرزندشان را علاقهمند به قرآن و یا نسبت به آن بیعلاقه کنند. پدران و مادران باور کنند که نقش خانواده در این راه از نقش خود فرزند بیشتر است. والدینی را می شناسم که برای اینکه فرزندشان حافظ قرآن شود خود نیز با او قرآن را حفظ کردهاند. لازم است این را بگویم که همراهی و توجه همسران نیز در ادامه موفقیت قاریان نیز بسیار بااهمیت است. با صداقت میگویم که اگر بعد از ازدواج، همراهی و کمک همسرم نبود و دلسوزی و تشویق ایشان نبود هیچگاه نمی توانستم در این راه موفق شوم. همسرم خیلی صبور است. خیلی با من همراه است. موفقیتم برایش خیلی مهم است . یادم هست در مسابقات مالزی که با ناداوری حقم را ضایع کردند ایشان به حدی ناراحت بود که هر لحظه گفتم الان گریه می کند. خیلی بیشتر از من ناراحت بود . این همراهی و این اهمیت ، بخاطر این است که او نیز به قرآن عشق میورزد . ایشان دربسیاری ازبرنامههایم با من به محل اجرای برنامه میآید. در حقیقت زندگی کردن با فردی که خیلی وقتها مشغول اجرای برنامه و مسافرتهای داخلی و خارجی است سخت است.اما او با تمام وجود این سختی ها را میپذیرد. من تمام موفقیتهایم را بعد از سال 82 کسب کردهام یعنی بعد از ازدواج. در سال 81 که به سرزمین وحی مشرف شدم آنجا از خدا خواستم تا همسرم اهل قرآن باشد و با صبر و گذشت به من کمک کند تا موفق شوم. خدا هم دعایم را مستجاب کرد. خیلی از ایشان ممنونم و مدیون او هستم. دعا می کنم خدا اجر و پاداش او را به خاطر صبر و گذشت و تحمل سختیها در راه قرآن ، خودش بدهد . راستی حالا که صحبت به اینجا این را بگویم پسرم محمد حسین آنقدر به قرآن علاقه دارد که دیدنی است. از زمانی که نوزاد بود همیشه در منزل ما آوای قرآن طنین انداز بود. با شنیدن صوت قرآن آرام می شود و گوش می کند. با اینکه الان دو سالش است با من نماز و قرآن می خواند. یک روز دیدم رحل و قرآن را آورده ودر حالی که دستانش را در کنار گوشش گذاشته در حال خواندن قرآن است . من هم سریع دوربین را برداشتم و عکس گرفتم. مسابقات شرکت در مسابقات قرآن را از سال 78 شروع کردم. غالباً در مسابقات موفق بوده ام. درمسابقات بین المللی نیز که در سال 85 در کشور هندوستان و در سال 89 در کشور روسیه برگزار شد بعنوان نفر نخست برگزیده شدم ودر سال 90 نیز درمسابقات بین المللی تونس توانستم به مدد الهی نفر اول شوم.3بار در مسابقات حج در سالهای 83 ،85 و 89 نفراول شدم در مسابقات سراسری کشور در سالهای 85 ، 86 ، 88 و 89 جزو 3 نفر اول شدم. برای تلاوت و تبلیغ نیز به کشورهایی چون هندوستان- عربستان- مالزی- امارات- کویت- آفریقای جنوبی- روسیه – تونس و فرانسه سفر کردهام که برخی از عکسهای این سفرها را در قسمت گالری عکس در سایت (amin-pooya.com ) گذاشته ام. یک توصیه دوستانه *** برخی از قاریان قرآن، حفظ آیات قرآن را برای قاریان ضروری میدانند اما من بیشترازآن که حفظ را توصیه کنم عمل به قرآن را توصیه می کنم. عمل به قرآن و بالا بردن و ارتقاء اخلاق خیلی مهمتر از حفظ قرآن است. حفظ قرآن خیلی خوب است ولی اخلاق و عمل صالح آن را ارزشمند میکند. خداوند در سوره فاطر میفرماید: ” إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ” یعنی: سخنان پاکیزه به سوی او بالا می رود و عمل صالح آنرا رفعت می دهد و بالاتر می برد. به قاریان قرآن بیشتر از حفظ و مسایل فنی، رعایت ادب و اخلاق، احترام به بزرگتر، توجه و محبت به والدین، خدمت به خلق خدا و ارتباط با خداوند را توصیه میکنم. به قول یکی از دوستان عزیزم، وقتی عمرمان به پایان می رسد چیزی که از شما سوال میشود این نیست که آیا «یرملون» را بلدی؟ «قلقه» را توضیح بده ویا آیا میتوانی الحان عربی را درهم ترکیب کنی؟ چرا مخرج حرف(ص) را رعایت نکردی؟ این ها همه مال دنیاست. آنجا میپرسند اخلاقت چطور بود؟ به چند نفرکمک کردی؟ روابطت با پدر ومادرت چگونه بود؟ چقدراز فرمان خدا اطاعت کردی؟ پس عمل به قرآن مهمتر از حفظ قرآن است. قاری قرآن باید در مسیرخودساختگی قدم بردارد- باید بین مردم به خوشاخلاقی و خوبی معروف باشد. باید متین و سنگین عمل کند. اگر اینطور بود خدا هم کمک میکند آدم موفق میشود. برای برخی از قاریان نوجوان و تازهکارتوصیه می کنم که برای کسب شهرت و پول قرآن نخوانند. صاحب قرآن کریم است. شاعر می گوید: تو بندگی چو غلامان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند. خدا هیچ وقت به هیچ کس بدهکار نمیشود بیشترازکارخیر، پاداش میدهد خیلی بیشتر. آنقدر که درحساب نیاید توصیه بعدی اینکه؛ موفقیت درسایه تلاش واستمرار بهدست میآید. خیلیها دراین راه خسته میشوند و تلاوت را رها میکنند- صبر و پرهیزازعجله در نتیجهگیری، برنامهریزی صحیح و اجرای درست و منظم برنامه از شرطهای لازم موفقیت است. شرکت منظم در کلاس و رفع اشکال توسط استاد و تمرین نقش بسیار مهمی در پیشرفت دارد. لازم است بگویم که یادمان باشد حضرت سیدالشهداء برای این کشته شد که قرآن کشته نشود. نماز کشته نشود، اخلاق و معرفت کشته نشود. باید جوری قرآن بخوانیم وعمل کنیم که سیدالشهداء ازما راضی و خشنود باشد. کسانی در که روز عاشورا در مقابل حضرت سیدالشهدا ایستادند و ایشان و یاران باوفایش را به شهادت رساندند همگی به ظاهر مسلمان و اهل عبادت بودند. نماز می خواندند. قرآن می خواندند. روزه می گرفتند. شب زنده داری و تهجد می کردند. حتی روایت شده است هنگامی که شمر (لعنت الله علیه) از گودال قتلگاه بیرون آمد گریه می کردو گفتند چرا گریه می کنی . گفت چون نمازم قضا شد !! از خدا بخواهیم که معرفت قرآن و دین را به ما عنایت کند. آمین سفر حج در پایان خاطرهای را که از یکی از روزهای سال 81 در ذهنم ماندگار شده است برایتان بازگو میکنم؛ سال 81 بود. من در بانک مشغول انجام کار مشتریان بودم.شعبه خیلی شلوغ بود. ازدحام مشتریان برای انجام کار بانکی به حدّی بود که انجام کار را برای کارمندان سخت کرده بود. خیلی روزها صبحانه و ناهار نمیخوردیم و فقط کار میکردیم. یک روز در صف طویل مشتریان پیرزن قدخمیدهای را دیدم که برای کار بانکی، به بانک آمده بود و منتظر بود تا نوبتش شود. خیلی ضعیف و رنجور بود و مشخص بود به سختی ایستاده است. بلند شدم و گفتم مشتریان عزیز این خانم خیلی پیر است واز ایستادن درصف ناتوان است اجازه میدهید جلوتر از شما کارش را انجام دهم؟ همه گفتند بله بله. کار پیرزن را انجام دادم. کارش که تمام شد نگاهی به من کرد و گفت: پسرم انشاءا… امسال به خانه خدا بروی و مکه و مدینه را زیارت کنی. من هم از دعای ایشان تشکر کردم و او رفت . 3 روز بعد از شورای عالی قرآن تماس گرفتند و گفتند چمدانت را ببند هفته دیگر باید حج بروی. از خوشحالی فقط گریه کردم. «عبادت به جز خدمت خلق نیست.»