دعا میتواند مراتب تشکیکی گستردهای داشته باشد، زیرا دعا به طور مستقیم با معرفت انسان مرتبط است و نحوه معرفت و شناخت انسان با خداست که طرز گفتگوی او را تعیین میکند. همانند کودکی که میخواهد با پدر خود سخن بگوید. میزان شناخت کودک از جایگاه پدر نقش مستقیمی در نحوه گفتگو دارد. گاهی کودک گفتگوی خود را در قالب چند خواسته کوچک مطرح میکند، و گاه میخواهد فقط با پدر حرف بزند و درد دل کند، و گاهی فقط میخواهد در آغوش پدر قرار گیرد. مراتب دعا نیز بر همین اساس متفاوت است که به برخی از آنها به طور اجمالی اشاره میکنیم:
1-دعای تاجرانه
گفتگو با خدا گاهی بر مبنای خواسته مادی انسان صورت میگیرد و انسان از خدا میخواهد که آن خواسته را برآورد و اگر متحقق نشود، انسان دل آزرده میشود. در حقیقت انسان وارد نوعی معامله با خدا میگردد. برای خود هویتی در مقابل خدا تصور میکند و به خواستههای خود اصالت میدهد. همچنان که در عبادت، بهشت و جهنم را در نظر میگیرد و با گرفتن بهشت و رد کردن جهنم با خدا معامله عبادی میکند، در دعا هم برآورده شدن خواسته مادی خود را وجه معامله کفتگو با خدا قرار میدهد. به قول مولوی:
آن گدا گوید خدا از بهر نان
متقی گوید خدا از عین جان
وقتی خدا را از بهر نان بخوانیم، اگر حاجت ما بر آورده شود، خوشحال میشویم و کار ما با خدا تمام میشود و اگر حاجت بر آورده نشود، غمناک و گلهمند از او هستیم. حتی گاهی ما انسانها خود را به رخ خدا میکشیم و به اطاعت او میبالیم و خود را طلبکار میدانیم. این نگرش به دعا که قطعاً نگرش صحیحی نیست، در اکثر مردم وجود دارد و بیشتر مردم از دعا همین تلقی را دارند. آدابی که برای مردم در دعاها بیان میشود، بیشتر برای تصحیح این گونه دعاهاست که مردم در خواسته خود جانب تعدیل را رعایت کنند و ادب خواستن از خدا را فراموش نکنند. رعایت این آداب در دعا تا حدودی دعا را در این مرحله زیبا، وگر نه این گونه معامله کردن با خدا حسنی ندارد.
اگر انسان باور کند که آنچه خدا برای او میخواهد خیر است، به یک معنی از معاملهگری با او عبور میکند – امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی میفرماید: "من این لی الخیر یا رب ولا یوجد الا من عندک … " (8، ص: 259) – این باور که نوعی ادب تعلیمی برای دعا است، انسان را از این مرحله عبور میدهد. علی(ع) در نامه به امام حسن(ع) میفرماید: "…تأخیر در اجابت دعا تو را مأیوس نگرداند، زیرا اولاً، بخشش به مقدار نیت انسان عطا میشود. ثانیاً، ممکن است تأخیر، پاداش بیشتر سایل باشد. ثالثاً، ممکن است بهتر از آنچه را خواستهای به تو عطا کند. رابعاً، ممکن است آنچه خواستهای، باعث هلاک تو باشد و چون خدا خیر تو را میخواهد آن را به تو نداده است..."(8،ص:302). همه این مضامین در سخن علی(ع) به منظور آماده کردن انسان برای عبور از مرحله دعای تاجرانه است که این گونه دعا بر محور نتیجه میچرخد. مولوی نیز بخشی از مضمون سخن علی(ع) را چنین بیان میکند که:
شکر حـق را کـان دعـا مردود شد
من زیان پنداشتم و آن سود شد
بس دعاها کان زیان است و هلاک
وز کـرم مـینشنـود یـزدان پاک
امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه دعایی دارند که در هنگام مبتلا شدن به گرفتاری و یا بیماری میخواندند و میفرمایند: "خدایا من نمیدانم کدام حالت شایستهتر به شکر است. هنگام صحت که توان استفاده از روزی تو را دارم یا هنگام بیماری که وسیله رهایی من از گناهان است (6، ص: 110).
این فقرات نوعی ادب حاجت خواستن از خدا را بیان میکند.
2-دعا در مرتبه تجلی افعالی خداوند
انسان وقتی از مرتبه معاملهگری با خدا میگذرد، در حقیقت نور الهی را در خود مییابد و تابش نور الهی است که وجود انسان را فرا میگیرد. اما این جلوهگری در همه انسانها یکسان نیست. انسان به میزان معرفت خود از تجلی الهی بهره میگیرد. تابش نور الهی همه عالم را فرا گرفته است. قرآن میفرماید: "الله نور السموات و الارض..." (نور/35). اما قابلیت قابل در گیرندگی مؤثر است. انسان در اولین مرتبة دریافت، تجلی خدا را در بعد فاعلی و صفات فعلی او مشاهده میکند. برای انسان در مرتبه ارتباط با افعال خدا مهم است. غفاریت، رازقیت و … برای انسان قابل درک است. یعنی خداوند با این افعال برای ما متجلی میشود. انسان از خدا روزی میخواهد، بخشش گناه میطلبد، اما در همه اینها حقیقت خداوند را متجلی میبیند. یعنی گفتگوی با معبود با این بعد فعلی، مطلوب انسان قرار میگیرد، اما تحقق خواستههای مادی به تبع مطلوبیت گفتگو با حق است.
نعمت تحت الشعاع جاذبه صاحبخانه قرار میگیرد و رفتن به خانه و نشستن بر سر سفره بهانهای برای دیدار اوست.
طواف حاجیان دارم به گرد یار میگـردم بهانـه کــردهام نان را ولیکن مست خبازم نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار میگردم نه بر دینار میگردم که بر دیدار میگردم.
مولوی در مثنوی از زاویه دیگری هم به این بحث مینگرد:
هر که کارد قصد گندم باشدش
کـاه خـود انـدر تبـع میآیـدش
قصد کعبه کن چو وقت حج بُوَد
چون که رفتی مکه هم دیده شود
قصد، در معراج، دیـد دوست بود
در تبـع عـرش و ملائک هم نمود
بیان خواسته های مادی در ادعیة مأثوره از ائمه طاهرین(ع) از همین باب است، یعنی آنها نمیخواهند با خدا معامله کنند اما خواسته مادی را در پرتو گفتگوی با او مطرح میکنند. امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه میگوید:
"اللهم اعطنی السعه فی الرزق و الامن فی الوطن و قره العین فی الاهل و المال و الولد و المقام فی نعمک عندی والصحه فی الجسم و القوه فی البدن..." (8، ص:273). با این دید خواسته مادی از خدا خواستن، زیبایی خاص خود را دارد؛ زیرا زیبایی مربوط به خواسته انسان نیست بلکه به نفس گفتگو است که در قالب آن خواسته مادی مطرح است و در حقیقت این گونه ادعیه نوعی ادب گفتگوی مادی را نیز به ما میآموزد که از خدا چه بخواهیم و چگونه بخواهیم. در تجلی افعالی فراز و نشیب در زندگی انسانی زیاد دیده میشود اما در همه آنها خدا دیده میشود.
الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
آسان نمودن عشق در ابتدا و مشکل دیدن آن در ادامه راه، نتیجه فراز و نشیب زندگی انسانی است. این فراز و نشیب باعث میشود که انسان در راه معبود، بر آورده نشدن حاجت خود را تحمل میکند و سختی آن را بپذیرد.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خارمغیلان غم مخور
و نه تنها گاهی از این سرزنش غم به خود راه نمیدهد که آن را نوعی وفاداری میپندارد.
سحـر بلبـل حکایـت بـا صبـا کـرد
که حسن روی گل با ما چه ها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل انداخت
و از آن گلشن به خـارم مبتلا کـرد
غـــلام همــــت آن نـازنینــــــم
کـه کـار خیـر بـی روی و ریـا کرد
و چنین است که انسان می تواند به مرتبه بعد قدم بگذارد.
امام سجاد(ع) آنگاه که حفظ سلامتی خود را از خدا میخواهد آن را مقید به عدم معصیت خدا میکنند. "و احفظنا من بین ایدینا و من خَلفنا و عن ایماننا و شمائلنا و من جمیع نواحینا حفظا عاصما من معصیتک، هادیا الی طاعتک..." (6، ص: 73). در تمام دعاهایی که در صحیفه سجادیه آمده این نکته مشهود است که هرگاه خواستهای از خداوند مطرح شده ارتباط آن خواسته با خدا هم مد نظر است یعنی هیچ چیزی به طور مطلق مورد حاجت نیست.
3-دعا در مرتبه تجلی صفاتی
در مرتبه تجلی صفاتی، انسان از افعال عبور میکند و خدا را در قالب صفات میبیند. در این مرتبه، خداوند با صفات خود بر انسان متجلی میشود و نور صفاتی حق بر انسان میتابد. خدا را از قالب افعالی مثل رزاقیت و غفاریت بیرون میآورد و جمال و جلال و رحمت و امثال این صفات، بر او تجلی میافکند.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بـیخـود از شعشعه پـرتو ذاتم کردند
بـاده از جـام تـجـلی صفـاتـم دادنـــد
در این مسیر آنچه سختی است، به جان خریده میشود اما نه به عنوان اینکه سخت است، آن چنان که در تجلی افعالی گفته شد، بلکه آن رنج درد و سختی عیناً مطلوب اوست. یعنی در قاموس انسان در این مرحله چیزی به عنوان سختی و آسانی مطرح نیست. در این مرتبه، آن چنان لذت بخش است که انسان نمیتواند از آن دست بکشد. در دعای سحرهای ماه رمضان از قول امام باقر(ع) بخشی از گفتگو با خدا در مرحله تجلی صفاتی است: اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله... اللهم انی اسئلک من نورک بانوره...(8، ص:257). یعنی در این جا سخن از تجلی صفاتی تا بدان حد است که صفت تفصیلی برای آن به کار میرود. قرار گرفتن انسان در مرحله تجلی صفاتی با نوعی آشفتگی و وله و مستی همراه میکند. "الهی و الهمنی ولها بذکرک الی ذکرک...". این مستی و وله در او زیاده طلبی عاشقانه ایجاد میکند: "الهی اقمنی فی اهل ولا تیک مقام من رجا الزیاده من محبتک... الهی و اجعلنی ممن نادیته فا جابک و لا حظته فصعق لجلالک..." (همان،ص: 224). در این دعا زیادت محبت از خدا خواسته میشود و نیز از او میخواهیم که با ندای او به حالت صعق افتاده باشیم.
امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه در فقرات زیادی خواستههایی از خدا مطرح میکنند که ارتباط بنده با خدا را در مرحله تجلی صفاتی تبیین میکند: "فرغ قلبی لمحبتک و اشغله بذکرک... و هب لی الانس بک و باولیائک و اهل طاعتک" (6، ص:14)و در جای دیگری میفرمایند: "و اجعل یقینی افضل الیقین" (6، ص: 128) "و هب لنا یقینا صادقاً تکفینا به من معونة الطلب..."(همان، ص:197). پر واضح است که این خواستهها فراتر از مشاهده حق در تجلی افعالی است. رسیدن به درجه یقین و محبت الهی به انسان کمک میکند تا سیر و سلوک خود را به مرحله صفات الهی برساند و از لذت صفاتی بهرهمند گردد.
لذت چنین گفتگوهایی با خدا قابل وصف نیست. در بیان این مستی و آشفتگی است که عرفا از زبان رمز و تمثیل استفاده میکنند. الفاظی که در عالم ماده برای انسان شناخته شدهاند، رمزی به عالم معنی محسوب میشوند. به عنوان مثال: واژه رخ به عنوان تجلی صفات جمالیه الهی به صفت لطف است.
ای خوب رخ که پرده نشینی و بی حجاب
ای صــد هـــزار جـلوه گـر و بـــاز در نـقـاب
با عـاقـلان بگـو که رخ یـار ظاهــر اسـت
کاوش بس است این همه در جستوجوی دوست
و واژه زلف تجلی به صفت قهر و منع است.
سر زلفت به کناری زن و رخسار گشا
تا جهان محو شود خرقه کشد سوی فنا
مولوی نیز در همین زمینه قصه قابل توجهی را ذکر میکند که به داستان محتسب و مست مشهور است:
محتسب در نیمه شب جایی رسیـد
در بــن بـازار، مستـی خـفـتــــه دیــــد
گفت هان مستی چه خوردستی بگو؟
گفــت از آن خــوردم کـه هست انــدر سبو
گفت خود اندر سبو واگو که چیست؟
گفت از آن که خوردهام، گفت این خفی است
گفت آن چه خوردهای آن چیست آن؟
گـفـت آن چـه در سبـو مخفــی اســت آن
دور میشـد این سـؤال و ایـن جـواب
مـانــد چــون خـــر محتســب اندر خلاب
گـفت بـا او محتـسب هیـن آه کــن
مــست هــو هــو کــرد هنــگـام سخــــن
گفــت گفتـم آه کــن هـو مـیکنـی
گفـــت مـــن شادم تـــو از غـــم مـیزنـی
آه از درد و غــــــم بیــــداری است
هــو هـوی مـــیکشــان از شــــادی است
4-دعا در مرحله تجلی ذاتی
زیباترین جلوه گفتگو با خداوند، رسیدن به مقام تجلی ذاتی و وحدت حقیقی است. مرحلهای که انسان نور الهی را حتی در تکثر صفات حق نمیبیند بلکه وحدت واقعی را مییابد. این مقام همان مرحله فنا در حق است که انسان برای خود هویتی مستقل در مقابل حق نمیبیند و انقطاع کامل به او دست میدهد. حال وقتی در مناجات شعبانیه همین انقطاع کامل را از خدا میخواهیم، چقدر لذت بخش است:
"الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظر ها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک..." (88، ص: 225).
امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه هنگام مناجات با خدا چنین عرضه میدارند که "اللهم اخلصت بانقطاعی الیک" "خدایا من خودم را با انقطاع از هر چه غیر از تو است برای تو خالص گردانیدهام". انقطاع واقعی همان مقام انقطاع از همه چیز غیر از ذات الهی است.
این مقام در حقیقت مقام عدم است و به طور کامل در اشعار عرفانی امام خمینی به این حقیقت اشاره شده است:
الا یا ایـها الساقی ز مـی پر ساز جامــم را
کـه از جـانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
از آن میریز در جامم که جانم را فنا سازد
بـرون سازد زهستی هسته نیرنگ و دامم را
از آن میده که جانم را زقید خود رها سازد
بــه خـود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم را
از آن میده که در خلوتگه رندان بی حرمت
به هم کوبد سجودم را به هم ریزد قیامم را
به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه بر گو ببین حسن ختامم را
در این مرحله، انسان سخن غیر از سخن حق نمیگوید، فقط خدا از زبان او سخن میگوید بنابراین گفتن او عین اجابت است.
آن دعای شیخ نی چون هر دعاست
فانی است و گفت او گفت خداست
چـون خـدا از خود سؤال و کد کند
پس دعـای خویش را چون رد کند
در این مرحله است که گاهی انسان از دعا کردن خاموش میشود، اما نه آن خاموشی که از سر خستگی از گفتگو با معشوق باشد بلکه آن خاموشی که از سر جذبه در معشوق و شوق به او و محو در لقای او ایجاد شده باشد.
آن دگر قومیشناسم ز اولیاء
که دهانشان بسته باشد از دعا
در بعضی از روایات این مضمون وارد شده است که: "من شغله ذکری عن مسالتی اعطیته فوق ما اعطی السائلین" (9، ج: 4، ص:1674). کسی که یاد من او را از در خواست کردن باز دارد، بالاتر از آن چه به سائلین دادهام به او میدهم. ذکر یعنی یاد واقعی او که غرق شدن در حقیقت واقعی حق باشد، و این یعنی خاموشی از دعا به معنی عرفانی.
در یک جمع بندی فشرده از مجموعه مباحث گذشته چنین نتیجه میگیریم که مفهوم دعا یک مفهوم ثابت نیست بلکه دارای مراتب متفاوت است. جلوههای زیبایی شناختی دعا در این مراتب، متفاوت است. دعا در مرتبه درخواست تاجرانه، زیبایی ندارد و لذت بخش هم نیست اما در مراتب مختلف تجلی الهی اعم از فعلی و صفتی و ذاتی، دعا زیباست و لذت بخش و همه این مراتب در دعاها و مناجاتهای صحیفه سجادیه به بهترین نحو به چشم میخورد.